راوی : هاشم زمانزاده
✍ هر روز سه تا سطل با چهار نفر برای تهیه آبگرم به پشت آشپزخونه میرفتن ؛حمل کردن سطل ها به این صورت ؛ اینجوری 👇
🧍🪣🧍♂🪣🧍🪣🧍♂
یه روز در میون نفت میدادن؛روزی که نفت نداشتیم؛ سطل وسط رو از نفت و سطل جانبی رو آب گرم ؛ پر میکردیم من (سیدیدالله)با مرتضی قرار گذاشته بودیم که اگه عراقیا متوجه شدن ؛ اینجوری عمل بکنیم.
چه جوری !!؟؟ ادامه رو بخونید !
مرتضی رفته بود واسه آبگرم ؛ ولی اون سطل وسط رو از نفت پر کرده بود که یکی از سربازای عراقی جلو شوگرفت ؛ “ماذا في الدلو؟ ”
مرتضی هم دست و پاشو گم نکرده بود ودرب یکی از سطلای کناری رو باز کرد؛بخار آب از اون به هوا رفت و گفت ؛ ” ماء ساخن بالداخل ”
سربازعراقی که بخار آب رو دید؛ به مرتضی گفت: “روح بالسرعه”
مرتضی سریع خودشو جمع و جور کرد که راه بیفته به طرف قاطع که ناگهان ؛ یاسین رسید و جلوی بچه ها رو گرفت و گفت : “ضع الدلو ”
بعداشاره کردبه سطل وسط و گفت
” افتح هذا الدلو ”
و آن شد که نبایدمیشد ؛ چرختاب سراسیمه اومد تو دستشویی ها و هراسان گفت: یدالله بدبخت شدیم؛لو رفتیم ؛ قضیه نفت رو فهمیدن ؛
سریع خودمو رسوندم پشت قاطع مرتضی رنگ و روش مثل گچ سفید شده بود؛ ارشد قاطع ( نمیدونم آقا رضاعمادی بود یا آقای حاجیلو بود)
عراقیه واسه شون خط ونشون می کشید؛ وضع بغرنج بود؛جلو رفتم و یه سیلی محکم به صورت مرتضی زدم و با داد و فریاد گفتم : مگه من نگفتم ما دیروز سهمیه نفت گرفتیم بطرف یاسین برگشتم و گفتم : اشتباه شده ؛مرتضی فراموش کرده ما سهمیه نفت مونو دیروز گرفتیم؛
یاسین که این حرکت رو ازمن دیده بود ؛ اولش شوکه شده بود اما بعد که حالش جا اومده بود گفت : ” مو مشکل ” ” انتم باچر لاتاخذ النفط ”
و همین طور هم شد و فردا ما نفت نگرفتیم ولی از پس فردا……………
بعد از ۳۵ سال ؛ درد اون سیلی رو که به مرتضی زدم در گوش خودم حس میکنم . عذرخواهم مرتضی
ادامه دارد …