*موقعيت چهارم:*
بالاخره پوسته الحمراء كار خودش را كرد و من در ليست اخراجي ها از بخش درمانگاه عليرغم اينكه هنوز بايد تحت درمان باشم، قرار گرفتم…!
يك پيغام مشابه از دو گروهبان دريافت كردم:
در ميان شما يكي هست كه نمي خواهد هويت خود را فاش كند! ما بخوبي از او مطلعيم و مراقب او هستيم!
اين سخنِ آنها مرا مجاب كرد كه اطلاعات دقيقي ندارند و بيشتر ظنيات است!
گروهبان تحويل دهنده احتمالاً بنام حسين كه بسيار بد اخلاق و دست بزني داشت! بدون هيچ دليلي اسراء را مورد ضرب و شتم قرار مي داد و اين حقير نيز از سيلي آبدار اين وحشي انسان نما، بي بهره نماندم! و گروهبان تحويل گيرنده يعني عبدالرحمن كه تمام دوستان عنبري او را بخوبي مي شناسند! خود را فرشته عذاب الهي مي دانست كه خداوند او را در اينجا مأمور كرده است و اين سخن را از روي جد مي گفت و باورش شده بود!
بسيار با تبختر و تكبر بود و خشك و متعصب!
ايام سختي را با او داشتيم…
*ادامه دارد…*