راوی : علی اصغر سامانی.
فصل ۱. قسمت. ۶
به نام خدا
شرایط در جبهه ها روز به روز بهتر میشد خصوصا زمانی که لشکر 77 خراسان به میدان آمد و گردان 153 قوچان از تیپ 2 به جبهه آبادان آمد. فرمانده این گردان سرهنگ منوچهر کهتری که بعد ها به ناجی آبادان شهرت یافت ایشان نیز مردی بسیار دلیر و شجاع بود و به هیچ عنوان جبهه ها را ترک نمیکرد یکبار خودم دیدم که با دستی شکسته و آویزان بر گردن داخل جبهه بود و برای تعویض پانسمان به بیمارستان نمیرفت و میگفت اگر میخواهید بخیه ها را بکشید بیایید داخل سنگر و تو جبهه این کار را انجام دهید. . دشمن بعثی و خود صدام لعنتی از او بسیار میترسیدند . صدام به افسران بعثی گفته بود سر کهتری را بیاورید و جایزه بگیرید شکست حصر آبادان با یاری خداوند و لشکر 77 خراسان خصوصا دلار مردی این مرد بزرگ و جان بر کفان سپاه و بسیج صورت پذیرفت . در آذر ماه سال 59 امکانات جبهه روز به روز بیشتر می شد. یک لودر و یک بولدوزر در اختیار نیروهای فداییان اسلام قرار گرفت با پیشروی نیروهای اسلام جاده جدیدی ایجاد گردید و این جاده باید از تیررس دشمن محفوظ می ماند به همین خاطر وظیفه لودرچی ایجاد یک خاکریز بلند و طولانی برای محفوظ ماندن این جاده شروع شد و فقط در شبها این کار انجام می شد . اواخر آذر ماه بود که راننده لودر زخمی شد و او را به بیمارستان منتقل کردند و لودر بدون راننده ماند. آقا سید مجتبی گفت کی میتونه با لودر کار کنه این موضوع را در جمع نیروهای پشتیبانی و تدارکات مطرح کرد و بنده در جمع آن نیروها بودم همه به همدیگر نگاه میکردند . دو بار سوال کرد من اندکی آشنایی با کار لودر داشتم . دستم را بالا گرفته و گفتم آقا سید من بلدم بعداً دو نفر دیگر نیز دستشان را بالا بردند به من گفت برو چند تا بیل پر کن خالی کن بنده سوار لودر شده و چند تا بیل پر و خالی کردم به دونفر بعد نیز همین را گفته و آنها نیز همین کار را انجام دادند نهایتاً به من گفت سامانی این لودر تحویل تو این خاکریز را ادامه بده و هر جا لازم بود سنگر یا خاکریز بزن . بنده گفتم چشم آقا سید . به یکی از بچهها که حدود 40 سال سن داشت گفت تو هم کنارش باش تا خوابش نبره .
ادامه دارد …