راوی احمد علی قورچی
حالا شده بودیم چهار اسیر در خط مقدم بعثیها . به علت عطش زیاد مدام از انها تقاضای اب میکردیم و انهاهم بوسیله افتابه های خیلی کثیف دستشوییهای صحرایی اب دادند .بقول یکی از همان دوستان همرزممان میگفت اینقدر تشنه بودیم که هیچکدام متوجه نبودیم انچه را نوشیدیم اب بود یا چیز دیگر . ولی با تمام وجود ان را سر میکشیدیم . اهسته اهسته هوا داشت رو به تاریکی میرفت بعد از خوردن چند عدد گوجه فرنگی دستهای ما را با سیم و طناب چنان محکم بستند که از شدت درد ارام و قرار نداشتیم و دردی دیگر بر دردهای ما افزوده شد بطوری که تا مدتها جای ان سیم و طناب بر مچهای دستمان خود نمایی میکرد . بعد از ان ما را پشت ایفا سوار کردند تا بقول خودشان ما را به بیمارستان ببرند . در بین راه به هر مقری که میرسیدیم نیروهای دژبان به بهانه کنترل محموله های ماشین ما را به باد کتک میگرفتند و با زدن قنداق تفنگ و انداختن اب دهان و فحش و ناسزا اجازه عبور میدادند . تا رسیدن به بیمارستان صحرایی که حدود چهل و پنج دقیقه یا بیشتر، چندین پست دژبانی را با همین وضعیت پشت سر گذاشتیم . وقتی به بیمارستان صحرایی رسیدیم ما را از ماشین پیاده و در کنار سنگر قرار دادند وچند نفر به اصطلاح دکتر و پزشکیار امدند و از ما میپرسیدن ایا زبان عربی یا انگلیسی و ترکی میدانیم یا خیر ؟ که ما از شدت درد و شکستگی استخوانهای پا خود را به نشنیدن میزدیم و بعد از ساعتی مجددا یک ماشین ایفا امد و ما را به همراه سه سرباز مسلح سوار ماشین نمودند ، ابتدا فکر کردیم ما را یکراست به بیمارستان میبرند ولی در عمل چنین نشد ، راننده با سرعتی سر سام اور در جاده های خاکی جولان میداد که انگار در حال مسابقه دادن بود و هر دست انداز و چاله چوله ها را که رد میکرد باعث میشد با ان وضعیت شکستگیها و جراحتها به هوا پرتاب و مجددا به کف ماشین بیافتیم ، ناله هایمان بلند بود و هر چه درخواست میکردیم که راننده اهسته تر براند با کتک و فحش و قنداق تفنگ به سرمان میزدند. فشار بیش از حد ، مقاومت ما را از بین برده بود. از سویی دیگر سرمای شدیدی که در اثر حرکت ماشین بر بدنمان اثر میگذاشت کاملا از خود بیخودمان کرده بود. بدون اغراق میشود گفت در ان لحظه همه ما به مرگ راضی بودیم تا تحمل این همه مشقت…..
ادامه دارد..
پنج شب و هشت سال – قسمت ششم
درمانگران عنبر : قسمت نهم
question_answer0
پنج شب و هشت سال – قسمت چهل و چهارم
question_answer0
آخرین اعزام : قسمت دوازدهم
question_answer0
مسافران عنبر : قسمت نهم
question_answer0
اسارت : قسمت هفتم
question_answer0
مسافران عنبر : قسمت هشتم
question_answer0
پنج شب و هشت سال – قسمت هجدهم
question_answer0
شکنجه گران عنبر : قسمت چهارم
question_answer0
خوب بد زشت در عنبر: قسمت دهم
question_answer0
کمپ هشت : قسمت هفتاد و هشتم
question_answer0