راوی: احمدعلی قورچی

منبع: سایت روزنامه ایران
به سختی می توان این صحنه ها را مجسم نمود یا به رشته تحریر و تصویر درآورد و اینها را کسی نمی تواند درک واقعی داشته باشد جز خود اسرای مظلوم و درد کشیده، همان طور که زجر کشیدن و سختی ها و مشکلات یک شخص یا جانباز ویلچری یا قطع نخاعی را غیر از خود او کسی نمی تواند درک نماید.
دراین ماه صحبت ها، شوخی ها و خنده ها به حداقل می رسید و در عوض تلاوت نورانی آیات قرآن، دعا و کمک و خدمت به همنوعان خود از جمله معلولان و پیرمردهای اردوگاه، شستن لباس آنها، استحمام و…احترام، همبستگی و همدلی و رعایت حال همدیگر به حد اعلا می رسید.
تقریبا هر ۴۵ روز تا دو ماه اکیپ صلیب سرخ وارد اردوگاه می شد که با اصرار و درخواست اسرا نسبت به تهیه قرآن از کشورمان ایران چند جلد قرآن به نوبت از طرف کشور عزیزمان به وسیله همان اکیپ به دستمان می رسید.
در هر آسایشگاه ۴ تا ۵ جلد قرآن وجود داشت که در این ماه مبارک در طول شبانه روز اسرا به گروه های سه، چهار نفره تقسیم می شدند و به نوبت هر گروه یک جلد قرآن و تا پایان ماه مبارک هرگروه از یک تا سه دور قرآن را ختم می کردند که البته این برنامه ها با برنامه ریزی و احتیاط انجام می شد تا خشم و غضب عراقی ها را به همراه نداشته باشد. در شب های احیا، تمام اعمال مربوطه از جمله دعای جوشن کبیر، قرآن سر گرفتن، سوره های مربوط به شب قدر و نمازهای قضا تا اذان صبح ادامه داشت.
در شب ضربت خوردن مولای متقیان حضرت علی(ع) و شهادت آن حضرت در کل اردوگاه و سر ساعت مقرری عزاداری مفصلی انجام می شد.
برای انجام مراسم فوق نگهبانی از خودمان پشت پنجره آسایشگاه قرار می دادیم و به محض آمدن عراقی ها، با گفتن رمز از پیش تعیین شده همه سر جای خود قرار می گرفتند و عده ای می خوابیدند و بعد از رفتن آنها برنامه ها مجددا ادامه می یافت. بعضی اوقات برنامه لو می رفت، یا گاهی هم بچه ها در شرایطی قرار می گرفتند که دیگر توجهی به آمدن آنها نمی کردند و برنامه را ادامه می دادند. در چنین شرایطی یا همان موقع یا صبح با کتک و فحش و ناسزا و شکنجه های جسمی و روحی و روانی مواجه می شدیم.

ادامه دارد…

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این فیلد را پر کنید
این فیلد را پر کنید
لطفاً یک نشانی ایمیل معتبر بنویسید.
برای ادامه، شما باید با قوانین موافقت کنید