*کمپ هشت *

*راوی:* مرتضی تحسینی

*اسرای مُوذِین*

هر از گاهی بعثی ها می آمدند و بعضی از اسرا که به بچه ها خط مشی می دادند را، به اردوگاه های دیگر منتقل می کردند، در نظر بعثی ها، آن ها موذین، یعنی افراد بدی بودند!

یکی از این افراد سید کمال موسوی بود. که فرد خیلی خوب و مورد احترامی بود و به بچه ها خیلی خدمت می کرد. ما در آسایشگاه ایشان بودیم که خط مشی می داد. برای نمونه رساله احکام نداشتیم و بعضی از احکام ضروری از طریق او نوشته می شد و بچه ها آن مقدار که لازم بود و از دستشان بر می آمد می نوشتند و به صورت دفترچه در می آوردند و کسی که احتیاج داشت می برد و پس از مطالعه به مسئول مربوطه تحویل می داد.

منتهی این کار می بایست مخفیانه و دور از چشم عراقی ها انجام می شد! روزی که خواستند سید کمال و چند نفر دیگر را ببرند، سید به خاطر این که بعد از او بین بچه ها تفرقه و اختلاف ایجاد نشود، یکی را بعد از خودش انتخاب کرد و به ما گفت: من می رم ولی اگه فلان شخص پیش شما موند به حرفهاش گوش کنید، اگر چه اشتباه باشه! سیدکمال برای ما ولایت داشت و اکثر افراد قبولش داشتند و به گفته هایش عمل می کردند.

*ادامه دارد…*

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این فیلد را پر کنید
این فیلد را پر کنید
لطفاً یک نشانی ایمیل معتبر بنویسید.
برای ادامه، شما باید با قوانین موافقت کنید