راوی: مرتضی تحسینی

*دکتر بیگدلی*

حدود یک و نیم سال از اسارتم را پشت سر گذاشته بودم که شخصی به نام *دکتر بیگدلی* را به اردوگاه آوردند. او مقیم و تبعه ی آمریکا بود و شنیده ها حاکی از آن بود که چند بیمارستان زیر نظرش اداره می شد و اسم و رسمی در آنجا داشت. دکتر، متخصص زنان و زایمان با موهای جوگندمی و حدود چهل تا چهل و پنج سال سن داشت.
ظاهراً *دکتر بیگدلی* از آمریکا به ایران می آید تا دوستش را در خرمشهر ملاقات کند، از قضا جنگ شروع شده و به اسارت دشمن در می آید ولی در اصل برای خدمت به جبهه آمده بودند در لحظه ی اسارت هرچه سعی می کند با نشان دادن پاسپورت به بعثی ها بفهماند که تبعه ی آمریکاست، آنها توجهی به گفته هایش نمی کنند. بنابراین عراقی ها او را با خود می برند و بدون هیچ نام و نشانی و بدون اطلاع صلیب سرخی ها به مدت چند سال در یک سلول انفرادی حبس می کنند. بعد از اینکه به اردوگاه عنبر آوردند صلیب سرخ او را دید و اسمش در لیست آنها قرار داد. پس از آن با نوشتن نامه ای به خانواده اش در آمریکا، همسرش پس از سالها بی خبری و جستجو، متوجه اسارتش شد. درنتیجه با پیگیری های او از جمله ملاقات با طارق عزیز، وزیر امور خارجه ی وقت عراق و افراد دیگر، دکتر، کمی زودتر از ما آزاد شد و به ایران برگشت ولی دیگر او راضی به رفتن به آمریکا نبود و می گفت: من در اینجا گمشدهایم را پیدا کردم و آن همه اسم و رسم را رها کرد و در ایران ماندگار شد.
دکتر در ظاهر به نماز و احکام اسلامی معتقد بود. ولی سالها شکنجه و عذاب و زندانی شدن در یک سلول انفرادی، باعث شده بود روح او پرورش یافته و به خدا نزدیکتر و به فرد بسیار مومن و معتقدی تبدیل شود. طوری که حتی نماز شبش ترک نمی شد و همواره نماز جعفر طیار و دیگر مستحبات را انجام می داد و دائم میگفت: بچه ها هرچی در مورد اسلام و اعمال مستحبی می دونید بهم بگید، من مشتاقانه دنبال اینجور چیزام و با انجامشون احساس خوشی و لذت میکنم.
از اوایل اسارت هر روز برای درمان و پانسمان ماهیچه ی پای راستم که گوشت و پوستش از بین رفته بود، به درمانگاه اردوگاه می رفتم ولی درمان ها افاقه نمی کرد. تا اینکه دکتر بیگدلی آمد و در درمانگاه مشغول به کار شد. چندبار هم او با توجه به امکانات کم درمانی، با مالیدن داروهای مختلف در جهت بهبودی پایم تلاش کرد اما بی فایده بود. تا اینکه یک روز با گاز وازلین زخم پایم را بست و گفت: رفتی آسایشگاه اونو بردار و بذار دوساعت باز بمونه و اینکار رو ادامه بده تا شاید پوست در بیاره به جز این کار، چاره ای برا پات پیدا نکردیم. گفته های دکتر را که انجام دادم، بعد از مدتی بهبودی نسبی حاصل شد.

*دامه دارد…*

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این فیلد را پر کنید
این فیلد را پر کنید
لطفاً یک نشانی ایمیل معتبر بنویسید.
برای ادامه، شما باید با قوانین موافقت کنید