راوی: مرتضی تحسینی

*تمام اعیاد را جشن می گرفتیم*

دهه ی فجر و تمام اعیاد و ولادت ها ی ائمه ی اطهار علیهم السلام را در طول سال جشن می گرفتیم و این امر رفته رفته و به مرور زمان، بهتر، منظم تر و گسترده تر شد و نیز برگزاری این مراسمات در افزایش روحیه ی اسرا تأثیر بسزایی داشت.
از اوایل بهمن برنامه ریزی برای مراسم دهه ی فجر شروع می شد. گروه های مختلفی همچون: سرود، تئاتر، تزئینات، شیرینی پزها، حفاظت و در یک کلام همه ی بچه ها به نوعی مشغول فراهم نمودن مقدمات جشن بودند. این دهه با توجه به کمبود امکانات و ممنوعیت ها، باشکوه تر از ایران برگزار می شد.
اوایل کاغذ نبود ولی اواخر اسارت که کاغذ داده می شد، برای درست کردن وسایل تزئینی، جوهر خودکارهایی که هنگام آمدن صلیب سرخی ها با آ نها عوض می کردیم، داخل آب جوش درون کاسه می ریختیم و با فروکردن کاغذهای باطله داخل آن، کاغذهای رنگی ایجاد می شد و با آن کل آسایشگاه را به شکل خیلی زیبا تزئین می کردیم.
چند روز قبل از رسیدن اعیاد و مناسبت های ملی نیز برنامه ریزی داشتیم.

بچه های گروه سرود مشغول تمرین و آماده شدن برای اجرا بودند. متن سرود یا از ایران به همراه نامه ها می آمد، و یا اینکه خودِ بچه ها شعر می سرودند و برای آن آهنگ می ساختند. بچه های گروه تئاتر مشغول تمرین تئاتر بودند، بچه هایی که قنادی بلد بودند، با خمیر نان هایی که نگه می داشتیم، حلوا، نان برنجی، زولبیا و بامیه و انواع و اقسام شیرینی ها را درست می کردند.

حتی یکی از بچه ها با چراغ والُر (1)، فرِ خوراک پزی ساخته بود و بوسیله ی آن شیرینی های خوشمزه ای می پخت . ضمن آن، چون در اردوگاه قند وجود نداشت، با شکر پولکی تهیه می کردند که به جای قند استفاده می شد و خلاصه اینکه هر چه به ذهن بچه ها می رسید انجام می دادند .
لحظات تحویل سال در آسایشگاه، معنویت خاصی وجود داشت و همگی مشغول دعا برای امام، سربلندی ایران اسلامی، پیروزی رزمندگان، سلامتی و صبر برای خانواده هایمان و آزادی از اسارت بودیم. پس از تحویل سال نیز داخل آسایشگاه، همه با هم روبوسی کرده و عید را تبریک می گفتیم و از همدیگر حلالیت می طلبیدیم. کارت های تبریکی هم به همین مناسبت بین افراد توزیع می شد.

در زمان بیرون باش هم برای عید دیدنی، آسایشگاه به آسایشگاه می گشتیم و عید را تبریک می گفتیم. آنها هم با برنامه های متنوع و پخش شیرینی و شربت از ما پذیرایی می کردند. و این برنامه ها تا آخر عید ادامه پیدا می کرد. عراقی ها در ایام نوروز حساسیت کمتری داشتند و دست بچه ها برای اجرای برنامه ها بازتر بود. حتی خودشان هم می آمدند و عید را تبریک می گفتند.
در آسایشگاه 12 یک بار عراقی ها در اولین روز عید می خواستند برای تفتیش بیایند. ارشد آسایشگاه که فرد خیلی زیرکی بود دعاها را داخل قصعه گذاشته و با کشیدن یک ورق، خرما و شیرینی را روی آن چیده بود. در این هنگام صدای باز شدن قفل در شنیده شد.

فرمانده مفید با نوچه هایش وارد شدند. پس از اینکه همه جا را گشتند و چیزی پیدا نکردند، فرمانده رو کرد به ارشد و گفت: أنت خوش ولد(تو پسر خوبی هستی)، أنت خوش ارشد (تو ارشد خوبی هستی) و اینارو خوب تربیت کردی که دعا در آسایشگاه نگه نداشتند!
بعد ارشد از آن شیرینی و خرما به او تعارف کرد و گفت: بفرما امروز عید ماست.
سرگرد مفید تشکر کرد و نخورد ولی تعدادی از نگهبانان خوردند و پس از تبریک عید، گفت: ان شاءالله جنگ تموم می شه و شما به آغوش خانواده هاتون برمی گردید و اسرای ما هم همین طور.
یک بار هم که میلاد حضرت مسیح(ع) را جشن گرفته بودیم، آن روز از صلیب سرخ برای بازدید آمده بودند. وقتی برنامه را دیدند، پرسیدند: چرا امروز شیرینی می دید و شادی می کنید؟!
در جوابشان گفتیم: برای اینکه تولد حضرت مسیحه! با تعجب گفتند: چه ربطی به مسلمونا داره؟!
گفتیم: حضرت عیسی(ع) یکی از پیامبران الهیه که اسمش تو قرآن هم اومده.
با شنیدن این حرف، آنها هم خیلی خوشحال شدند از اینکه به آن حضرت اعتقاد داریم و احترام می گذاریم.

پی نوشت:
1. چراغ علاءالدین

ادامه دارد …

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این فیلد را پر کنید
این فیلد را پر کنید
لطفاً یک نشانی ایمیل معتبر بنویسید.
برای ادامه، شما باید با قوانین موافقت کنید