*راوی:* مرتضی تحسینی

یک روز از اسارت
ساعت 12 داخل باش بود و درها بسته می شد. یک نفر مسئول نان قاطع بود. نان را می گرفت و سهم هر آسایشگاه را به مسئول نان آن آسایشگاه می داد و چون بعضی از نان ها کاملا سوخته یا خوب پخته نمی شد و خمیر بود، او هم کیسه های نان را با قرعه کشی بین گروه ها تقسیم می کرد. نان ها به شکل باگت و به اندازه ی یک دست بود. سهم هر فرد روزانه یک و نصفی یا دو عدد نان می شد که به آن صمون می گفتند. هر گروه هفت، هشت نفر بودند که در یک قسعه( قسعه ظرفی بود به طول 30 و عرض 20 سانتی متر، با ارتفاع 6 تا 7 سانتی متر، که 8 تا 10 نفر در آن غذا می خوردند.) غذا می خوردند و یک نفر از هر گروه غذا را تحویل می گرفت. اگر تمامی افراد گروه حاضر نبودند، غذای غایبین را در بشقاب های جداگانه ریخته و کنار می گذاشتند. بعد، شروع به خوردن می کردند. نماز که خوانده می شد، تعدادی استراحت می کردند و تعدادی نیز رابطه ی خوبی با استراحت نداشتند و مشغول کارهای دیگری بودند و یا در کلاس هایی نظیر: آموزش قرآن، احکام، عربی، انگلیسی و فرانسه که تشکیل می شد شرکت می کردند.( برگزاری جلسات قرآن، اعم از روخوانی، مفاهیم، قواعد و تجوید و احکام، از بزرگترین و عمومی ترین برنامه هایی بود که اکثرا در آن شرکت می کردیم. در پایان نیز آزمون و کنکور سراسری در قاطع برگزار می شد و با صدور کارنامه، ازنمراتمان مطلع می شدیم). مثلا من خودم کلاس برق و مکانیکی داشتم و به صورت تئوری طوری توضیح می دادم که برای بچه ها قابل درک و فهم باشد و خوب یاد بگیرند. معمولا تعداد شرکت کنندگان در کلاس های قرآن، عربی و انگلیسی زیاد بود.
*ادامه دارد…*

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این فیلد را پر کنید
این فیلد را پر کنید
لطفاً یک نشانی ایمیل معتبر بنویسید.
برای ادامه، شما باید با قوانین موافقت کنید