راوی:حسین رحیمی
تا اواخر اسارت نظر بچه ها به بیطرفی افراد صلیب سرخ تغییری نکرد. اعتقاد داشتیم آنها بیشتر طرف عراقی ها هستند تا طرف ما. شاید عراقی ها برای ورود آنها به اردوگاه شرط می گذاشتند ، هر چند افراد صلیب طوری وانمود می کردند که بیطرف هستند. در مدت زمانی که در آلمان برای معالجه به سر می بردم با طرز تفکر غربی ها آشنایی پیدا کردم. آن موقع جنگ هنوز ادامه داشت و غربی ها ایران را جنگ طلب می دانستند و صدام را صلح طلب. می گفتند شما هستید که شعار جنگ جنگ تا پیروزی را سر می دهید. بنابراین خیلی سخت بود که بخواهیم بگوییم افراد صلیب سرخ که غربی بودند انسان های بیطرفی هستند. خوب البته وظایفی نیز به عهده داشتند و سعی می کردند انجام بدهند. برخی از این افراد کامل به عراقی ها گزارش می دادند و چیزی که از چشم عراقی ها پنهان می ماند از چشم این افراد پنهان نمی نماند.
اگر خودکار یا رادیویی پنهان می کردیم یا حس می کردند فردی حالت رهبری برای بقیه دارد به عراقی ها فورا گزارش می دادند. یکبار که من به همراه تعدادی از بچه ها حسابی کتک خورده بودیم مترجم صلیب که از اسرای بخش افسران بود به ما گفت به گوشه ای از آسایشگاه بروید و لباس هایتان را عوض کنید و هیچ حرفی نزنید. من هم توجه افراد صلیب را به سمت شما جلب می کنم تا آثار شکنجه را روی بدنتان ببینند. صلیبی ها که آمدند همین کار را انجام دادیم و با چشم خود دیدند چقدر شکنجه شده ایم.اگر سخنی می گفتیم می دانستیم عراقی ها از فرد صلیب سوال می کنند و او لو می دهد چه کسی این حرف را زده است. اگر آنها بیطرف بودند به عراقی ها می گفتند ما آثار شکنجه را روی بدن اسرا دیده ایم ولی اگر از طرف ما صحبتی انجام می گرفت به عراقی ها می گفتند فلان شخص این حرف را زده است.
ادامه دارد…
روایت از جبهه تا عنبر : قسمت هفتاد و سوم
آخرین اعزام : قسمت سی و دوم
question_answer0
درمانگران عنبر : قسمت سی و دوم
question_answer0
شکنجه گران عنبر : قسمت دهم
question_answer0
خاطرات من و2920 : قیمت بیستم
question_answer0
کمپ هشت : قسمت چهلم
question_answer0
خوب بد زشت در عنبر:قسمت بیستم
question_answer0
درمانگران عنبر : قسمت شصت و یک
question_answer0
بیمارستان الرشید بغداد : قسمت نهم
question_answer0