راوی :مجید شایان

بعد از صرف ناهار درجه دار آمد و قران با ترجمه را برد و گفت : شما لیاقت ندارید ، خلاصه نامه ها را نوشتیم و صلیب سرخ خودکارها و نامه ها را از ما تحویل گرفت و رفت ، عصر آن روز دکتر (سرگرد) به اتاق ما آمد و با عصبانیت به ما گفت: مگر نگفتم به صلیب سرخ بگویید: این دوستتان اسیر جدید است؟ در جوابش گفتم: شما مسلمان هستید؟ گفت بله گفتم : پس می دانید که پیامبر(ص)فرموده: الکذاب عدوالله = دروغگو دشمن خداست . چرا ما باید دروغ می گفتیم آن هم به یک مسیحی ؟!!! دکتر کمی آرام شد و گفت: قول الحق لا جواب له= سخن حقیقت جواب ندارد، حال چه درخواستی از من دارید؟ گفتم: درجه دارتان دوباره قرآن با ترجمه ما را با خود برد ، دکتر درجه دار را صدا زد : و به او گفت : مگر نگفتم مسئول نگهداری قران مجید است چرا بدون اجازه آن را بردی؟ و سیلی محکمی به او زد ؛ او احترامی گذاشت : و گفت : نعم سیدی و فورا قران با ترجمه را آورد و روی میز اتاق ما گذاشت.

ادامه دارد….

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این فیلد را پر کنید
این فیلد را پر کنید
لطفاً یک نشانی ایمیل معتبر بنویسید.
برای ادامه، شما باید با قوانین موافقت کنید