راوی : هاشم زمانزاده

ورود به جهنم دره استخبارات حال و هوای خاص خودشو داره ؛ خشم دلهره ؛ ترس ؛ شکنجه ؛کابل وچوب آه و داد و خون و اشک و توهین و تحقیر وظلم و ظالم وظلمت و درب آهنی ویادگارهای حکاکی شده روی دیوارهای سیمانی از به رحمت خدا رفته های قبلی

🔥 ۳۵نفر رو ریختن تویه اتاق تنگ و تاریک و نمناک ؛ فقط میتونستیم روی زمین چمباده بزنیم ونه خوابی نه آبی نه غذایی نه نوری نه هوایی تو اون چهاردیواری یه همدم خوبی داشتیم که خیلی باهاش هم کاسه بودیم ؛ ما از عراقیا می خوردیم و دوستمون از سفره ما ارتزاق میکرد همه صداش میکردن ………شپش

میزغذامون روزی یکبار چیده میشد رفع حاجت مون هم روزی یکبار بود هر دو تا شون در دو تا چیز مشترک بودن یکی مخلفاتش یکی مقدارش؛مخلفاتش باچوب وکابل تزئین شده بود؛مقدارش وابسته به مقدار روزی سر سفره مون بود.

رفیق سیاه سوخته هم سلولی مون کنار دیوارهای رنگ رو رفته راهروی زندان یه سرگین ورداشته بودمیبرد واسه خانواده ؛ انصافا روزی اون از این دنیا بیشتر از ما بود.

ای وای ؛فراموش کردم بهتون بگم ؛ رفیق سیاه سوخته هم سلولی مونو صداش میزدیم ……..سوسک سیاه

تااینکه یه روزی یه موجودی از اهل و عیال همون شپش وسوسک سیاه سر و کله اش پیدا شد و اومد پیش ما؛اما سرخ و سفید وخوش بر و رو ما صداش میزدیم……………..؟؟؟؟؟؟

ادامه دارد …

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این فیلد را پر کنید
این فیلد را پر کنید
لطفاً یک نشانی ایمیل معتبر بنویسید.
برای ادامه، شما باید با قوانین موافقت کنید