راوی : محمد حسن کافی

پس از مدتی که از ورود من به آسایشگاه گذشت متوجه شدم که در اردوگاه عنبرعلاوه بر ارشد آسایشگاه مسئولیتی برای مدیریت امور داخلی و فرهنگی و اجرای مراسم مذهبی وسیاسی وجود دارد که اصطلاحا” به آن ارشد داخلی گفته می شود و درمقابل به ارشدی که عراقیها او را به عنوان ارشد آسایشگاه می شناختند اصطلاحا” ارشد خارجی گفته می شد ارشد داخلی هرگز نباید مورد شناسایی عراقیها قرار می گرفت و در واقع یک مدیریت مخفی بود که در بین اسرای هر آسایشگاه به رسمیت شناخته شده بود البته ارشد داخلی دربعضی از مقاطع به دلیل وجود جاسوس درآسایشگاهها حتی برای خود افراد آسایشگاهها هم معرفی علنی نمی شد و نحوه انتخاب و مدیریت ارشد داخلی در قاطع دو و سه متفاوت بود معمولا” درهر آسایشگاه افراد صاحب نظرو بزرگان آسایشگاه با هم اجماع می کردند و شخصی را به عنوان ارشد داخلی تعیین می کردند مدیریت امورخارج آسایشگاه و ارتباط باعراقیها بعهده ارشد خارجی آسایشگاه بود در واقع اسراء در کنار ارشد رسمی آسایشگاه نوعی مدیریت داخلی و غیر رسمی ایجاد کرده بودند تا به رتق و فتق امور آسایشگاه بپردازد البته نحوه انتخاب و مدیریت ارشدهای داخلی در قاطع دو پیچیدگی خاصی داشت که در جای خود به آن خواهم پرداخت.
در آسایشگاه 17 هرچند نفری از دوستان که معمولا” همشهری بودند با یکدیگر هم خرج شده بودند و غذا و نان و شکر و سایروسایل حتی حقوق ماهیانه را با هم استفاده می کردند این کار علاوه برایجاد مودت و دوستی بین اسراء باعث می شد که افراد یک گروه همخرج در کارها کمک هم باشند و ضمنا” از انزوا و گوشه گیری افراد جلوگیری می کرد و روحیه تعاون و زندگی جمعی را تقویت می کرد من و علی آقا بخشی زاده و حمید رضا عابدی با یکدیگر هم خرج بودیم و جایمان هم در آسایشگاه کنار هم بود علی آقا بخشی زاده اهل تهران و از محله حسن آباد ( شهید آباد) قلهک بودند و دربیمارستان به جهت نقش ارشادی که برای دوستان مجروح داشت دکتر بیگدلی لقب {علی اندرزگو} را به او داده بود و حمید رضا عابدی هم از بچه های آبادان بود و هر دو این دوستان در عملیات والفجر مقدماتی مجروح و اسیر شده بودند کمترین حسن ایجاد این گروهها این بود که در غیاب یک نفرسایر افراد گروه حواسشان به او باشد مثلا” اگر یک نفراز افراد گروه درهنگام تقسیم آش صبحانه در نوبت حمام بود سایر دوستانش سهمیه او را می گرفتند و برایش نگه می داشتند پاییز و زمستان سال 1362 با خنک شدن هوا و کوتاه شدن روزها گروه سه نفری ما تصمیم گرفتیم قضای روزه ماه مبارک رمضان را بگیریم سحرها مختصرغذایی می خوردیم و روزها سهمیه غذای خود را برای افطار و سحری نگه می داشتیم گاهی چند قاشق برنج ظهر را که در بشقاب ریخته بودیم و در طاقچه پنجره نگه می داشتیم تا شب پراز مورچه می شد وخیلی مواقع آنقدر مورچه ها زیاد می شد که دیگر قابل استفاده نبود و ناچار بودیم با نان و چای و سایر چیزهایی که برایمان باقی مانده بود افطار کنیم.

ادامه دارد …

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این فیلد را پر کنید
این فیلد را پر کنید
لطفاً یک نشانی ایمیل معتبر بنویسید.
برای ادامه، شما باید با قوانین موافقت کنید