راوی : محمد حسن کافی

از بچه های گردان حنظله که مثل من پس از مجروحیت اسیر شده بودند و در جمع ما حضور داشتند مهدی عسگری و سیدمرتضی نبوی و شهید سید تقی موسوی و جاوید مستخدمی و محمدرضا سرخیل و مرحوم سید نورالدین سیدزاده و اسدالله رضوانی را بیاد دارم.

بیشتر اسراء از استانهای تهران و کرمان ( رفسنجان ) و اصفهان ( کاشان ) و فارس و خراسان و… بودند وبدینوسیله مشخص می شد که رزمندگان کدام لشکرها درعملیات والفجر یک شرکت داشته اند.
با توجه به اینکه توان خوردن و آشامیدن نداشتم خیلی احساس گرسنگی وتشنگی می کردم وطی حدود یک هفته گذشته تنها پانسمان و تزریق چرک خشک کن روی مجروحین اسیر انجام شده بود تعدادی سرم در بیمارستان العماره و تعدادی سرم هم در همین بیمارستان تموز به من وصل شده بود ضعف عمومی بر من چیره شده بود گاهی برای ارضاع گرسنگی خود باقیمانده نانهایی که به سایر اسراء می دادند را می بوییدم پس از گذشت چند روز از ورود به بیمارستان تموز ، پزشک عراقی سری به مجروحین اسیر ایرانی زد و دستور اعزام تعداد زیادی را به اردوگاه صادر کرد با دیدن وضعیت من و با توجه به شکایت من از وضع خودم ، دستور داد که یک شلنگ ( سوند ) از طریق مجرای بینی وارد کنند واین شلنگ تا معده من داخل شد موقع وارد کردن این شلنگ مقداری اذیت شدم اما به شوق خارج شدن از این وضع و به امید تغذیه و لو اندک از طریق مجرای بینی این سختی را تحمل کردم سرانجام شلنگ وصل شد وسرم ازمن جدا شد واز روزهای آینده تغدیه مایعات ازطریق بینی آغازشد.

ادامه دارد …

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این فیلد را پر کنید
این فیلد را پر کنید
لطفاً یک نشانی ایمیل معتبر بنویسید.
برای ادامه، شما باید با قوانین موافقت کنید