راوی : سیدمحمد میرمسیب

در اسارت برنامه های مختلفی داشتیم که گه گاهی منجر به تفتیش تمام وسائلهای ما می شد غیر از نماز جماعت ودعاهای گوناگون در وقتهای مختلف وسرود تاتر اگر به گوش نگهبانها می رسید که مثلا دیشب برنام اخبار از جبهه یا ایران به مارسیده شک در داشتن رادیو می کردند وتمام اردوگاه با تمام وسائل هایمان تک تک تفتیش می شد وهر جا را که فکرش را بکنید به جستجو می پرداختند واگر چیزی پیدا نمی کردند افرادی که به انها شک داشتند را برای پرس وجو وبعضا شکنجه می بردند ولی باز چیزی دستگیرشان نمی شد وانها هم متعاقبا برای ما برنامه ریزی می کردند که منجر به درگیری می شد مثلا وقتی می خواستند اخبار رسیده از ایران را تحت شعاع قرار دهند یا روحیه بچه هارا تضعیف کنند منافقین از خدا بی خبر را با دوربین برای تبلیغات به اردو گاه می اوردند که در همان ابتدای ورود به پرتاب صابون و دمپایی ویا هر اشیائ دیگر به استقبال انها می رفتند و شعار الله واکبر بود که نثارشان می کردند چندین بار این موضوع تکرار شد وانها بعد از پایان ماجرا بچه هارا برای شکنجه می بردند و تا کشیدن ناخن انها شکنجه می کردند روزگار سختی بود و هر موقع ما کمی روحیه می گرفتیم انها در فکر تضعیف روحیه بودند مثلا برای مدتی اب را قطع میکردند یا غذا نمی دادند ویا در غذا تاید می ریختند تا بچه ها دچار دل پیچه ودل درد شوند و بیمار گردند ودارو ندهند تا به این نوع شکنجه کرده باشند البته بچه ها هم بیکار نمی نشستند ووقتی متوج می شدند غذا مسموم است وقابل خوردن نیست می رفتند غذا می گرفتند و یک راست در سطلهای زباله تخلیه می کردند و بدین گونه انها را اذیت می کردند خدایا چه خاطراتی که برما نگذشت وچه رنجهایی که تحمل نکردیم از نبود بهداشت تانبود تغذیه سالم تا شکنجه روحی و جسمی و الی اخر
خدا خیلی به ما صبر وتحمل داد واگر یک ساعت این صبر وتحمل را ازما می گرفت ما واقعا زنده نمی ماندیم مگر می شود این همه بلا در طول هشت سال انسان زنده بماند سربازان عراقی واقعا رحم نداشتند و بی دلیل بچه هارا کتک می زدندبخصوص زمانی که برای بچه ها خواستند تلویزیون بیا ورند وبچه ها در برابر عراقیها مقاومت می کردند در یک شب در سه نوبت چنان بچه هارا کتک زدند که من خودم به دلیل مقاومت و چون خواستم کابل رااز سربازان بگیرم با لگد فک نازنینم را شکستند که هنوز به یادگار دارم و هر موقع می خواهم غذا بخورم باید چنان رعایت کنم تا در هنگام غذا خوردن فکم صدا نکند و این خود نوعی شکنجه برایم شده ولی عادت کرده ام خدا باعث وبانی ان را نیامرزد
ودیگر بچه هم به نوعی در ان شب دست شکسته سر شکسته مجروح وبیمار گشتند وتا چند روز شکنجه روحی و جسمی ادامه داشت تا بلاخره موفق شدند تلویزیون بیاورند واگر بیش از این مقاومت می کردیم شهید هم داده بودیم پس مجبور به کوتاه امدن شدیم وزهر این توطئه را مثل قطع نامه۵۹۸ چشیدیم ….

ادامه دارد …

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این فیلد را پر کنید
این فیلد را پر کنید
لطفاً یک نشانی ایمیل معتبر بنویسید.
برای ادامه، شما باید با قوانین موافقت کنید