راوی : سیدمحمد میرمسیب

وقتی خانه از میهمانان شلوغ شد پسر عموی بزرگ من که زن وبچه هم داشت سه با امد و گفت مرا می شناسی هر سه بار گفتم معلم تاریخ وجغرافی وبعد خود را معرفی کرد من در خانه خودمان غریبه ای بودم که کسی را نمی شناختم وزمان می خواست تا دوباره بیاد اورم وقیافه ها مد نظرم بیاید بعد که کمی خانه مان خلوت شد گفتم مادر خسته شده ام پولی می دهی بروم بیرون گشتی بزنم چیزی بخورم و بر گردم مادرم پانصد تومان به من داد و من پیش خود گفتم چقدر ثروت مند شده اند پانصد تومن رفتم در خیابان کمی گشت زدم و چون گرسنه شدم امدم به ساندویچی گفتم اقا ببخشید همبرگر دارید گفت بله گفتم لطفا با یک نوشابه ویک بسته ادامس شیک و یک اب معدنی لطف می کنید گفت کمی صبر کنید چشم من کمی صبر کردم او ساندویچ را داد ادامس راهم داد اب معدنی را هم داد ویک نوشابه هم داد من ساندویچ را خودم وباز گرسنه بودم گفتم اقا ببخشید یه همبر دیگر می خواستم واویک همبر دیگر داد ومن با نوشابه خوردم پانصد را دادم ومنتظر شدم بقیه پول را پس بدهد اودر چشمان من نگاهی کرد و من هم طلبکارانه در چشم او نگاه کردم او گفت چیز دیگری هم می خواهید گفتم نه ممنون اگر لطف کنید بقیه پول را ممنون می شوم باز در چشمان من نگاه کرد گفت به نظر نمی اید دیوانه باشی بی عقلی هم به شما نمی اید شما حالتان خوب است گفتم اقا چرا توهین می کنید دیوانه چیست بی عقل یعنی چه گفت پانصد دادی دوتا همبر و یک بسته ادامس و یک اب معدنی و نوشابه دو هزار تومنه تو پانصد دادی منتظر بقیه هم می گردی کمی فکر کردم وای دو هزار تومن وای چقدر زیاد او گفت چرا تعجب کردی مگر در این مملکت زندگی نمی کنی گفتم اقا من اسیر بودم واقعا دو هزار تومن می شود گفت چی اسیر بودی چند سال گفتم هشت سال گفت وای خدای من بخدا اصحاب کهف شدین فقط اصحاب کهف سکه شان زیر خاکی در امد اما سکه شما روی خاکی برو اقا بقیه اش را بخشیدم شما برای ما جنگیدید مهمان من باش گفتم نه بخدا میروم بقیه پول را می اورم شرمنده شدم گفت اگر اوردی ناراحت می شوم من خدا حافظی کردم وهمینطور که مات ومهبوت از مفازه امدم بیرون به قیمت های مغازه نگاه میکردم وای خدای من وای چقدر گران وامدم برای خانواده تعریف کردم انها قهقه می زدند و من مات ومتحیر به انها نگاه می کردم مگر میشود و انها باز به من نگاه می کزدند و می خندیدند بعد متوجه شدم همه دوستان برای یک بار هم که شده این خطا را کرده اند در قسمت بعد سوتی یکی از دوستانم را تعریف خواهم کرد.

ادامه دارد …

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این فیلد را پر کنید
این فیلد را پر کنید
لطفاً یک نشانی ایمیل معتبر بنویسید.
برای ادامه، شما باید با قوانین موافقت کنید