نویسنده : هاشم زمانزاده

توی جیز گرما و داغی آفتاب؛ توی محوطه ؛ کنار سیم خاردار قدم میزدیم ؛ عیدی سیگار با سیکار ؛ روشن میکرد؛ دودش چشم و بینی مو آزار میداد

با شور و حرارت و بالا و پایین کردن دستام؛ وضعیت اردوگاه و آنچه که بقیه در موردش میگفتن و بقیه فکر میکنن ؛ واسش توضیح میدادم؛ البته ما بین حرفام از ابتکار عملش در مورد آشپزخونه که اجاق های پخت غذا رو از حالت چوب و کنده به پریموس های نفتی تبدیل کرده بود شدیدا تشکر کردم و یک « ایولی » بهش رسوندم ؛ خودش هم خوشحال بود که تونسته بود واسه راحتی بچه های آشپزخونه یه کاری بکنه

عرق از سر وصورتم آویزون بود ؛ دست مو گرفت و کشوندم توی سایه دیوار و این طور شروع کرد.

ببین احمد ؛ هیشکی مونه نشناسه ؛ تو یکی دیگه زیر و بالامو میدونی و میشناسی
تو میدونی که دوس داروم یه جور دیگه ای باشم ؛ اما دیگه نمتونم برگردوم به قبل؛ ما اسیرم؛ اسیر دست ای عراقیا ؛ اینا هستن که واسه ما تعیین میکنن چیکار کنم چیکار نکنم

قدرت دست اینایه ؛ما باید با اینا کنار بی یم مقابله باها شون فایده ای نداره ؛ خوراک ما با ایناست ؛خواب ما با ایناست ؛حتی اینا به ما میگن که کجا بشینم کجا نشینم!!!

با دست نزاشتم ادامه بده و گفتم :پس عزت مان چی؟ غیرت مان چی؟ دین چیز دیگه ای بهمون یاد داده ؛ ما اومدیم برای مبارزه ؛ نه اینکه باهاشون دم خور بشیم ؛

گفت : ببین داداش؛ لطفی جان ؛ مو الان ای حرفا رو قبول نداروم ؛ ما باید با ای جماعت کنار بیایم ریش و قیچی دست ایناس ؛ توان ندارم که مقابلشان واستم؛ باید خودمانه در اختیارشان بزارم ؛ تا چند صباحی که اینجا هستم خوب و راحت زندگی بکنم ؛ بقیه اش دیگه ؛ ولش
گفتم: حتی اگر عمل و اکله شون بشیم و برا شون بلوکه بزنیم ؛ تا بلوکه ها رو ببرن جبهه سنگر بسازن و هموطنامونو از پشت همین بلوکه ها با گلوله بکشن ؟؟!!

پرانتز باز !!!!!

(جهت اطلاع خوانندگان گرامی عرض کنم که چند وقتی بود که « سروان عزالدین » اسرا رو به کار اجباری ؛ وادار میکرد ویک دستگاه بلوکه زن آورده بود و پشت قاطع ۳ اردوگاه رومادیه هر روز چند نفر را به آن کار میبردند و مسئولیت آن را به عیدی واگذار کرده بود)

پرانتز بسته !!!!!

عیدی لحظه ای درنگ کرد و آهی کشید و گفت : من اینو میدونم ؛ اما…. مکثی کرد و ادامه داد ؛ اولأ که خودشون میگن ؛ ای بلوکه ها رو میبرن توی شهر میفروشن ؛ دوم اینکه ما اسیریم و باید کاری رو که ازمون میخوان انجام بدیم ؛ وگرنه نمیتونیم زنده بمونیم ؛

من میخوام فقط زندگی کنم به هر قیمتی

ادامه دارد …

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این فیلد را پر کنید
این فیلد را پر کنید
لطفاً یک نشانی ایمیل معتبر بنویسید.
برای ادامه، شما باید با قوانین موافقت کنید