نویسنده : هاشم زمانزاده
دوره اول پزشکی تو دانشگاه تهران رو به پایان بود و از طرفی هم دانشکده افسری هم روزای آخرش بود و درجه ستوان یکی هم منتظر بود تا بارشو بندازه روی دوشم
از همه مهمتر ؛ خودم درخواست داده بودم که به نیروی دریایی منتقل بشم و پس از کش و قوس های فراوان اداری ؛حکم من به نام نیروی دریایی مهر و امضا شد و فعالیت خودمو در ساختمان اداری نیروی دریایی در شهر تهران شروع کردم
از طرفی هم کم کم باید به فکر یه همراه قایل اعتماد و اهل زندگی ؛ با یه قد و بالای رعنا واسه خودم ؛ میبودم که اون رو هم خدا از راه رسوند و عکسش توی قاب چشمام نقش بست و اون دختر خاله بود.اهل خرمشهر بود ؛ اتفاقی اومده بودن تهرون ؛ من اونو دیدم و اون منو دید و به قول معروف که میگن ؛ یک دل نه و صد دل …….
پزشکی رو تموم کردم و دوره تخصصی ام شروع شده بود که خودمو کت بسته پای سفره عقد دیدم و عاقد شروع کرد به خوندن خطبه عقد ؛ خانم شهناز…… برای بار سوم ؛ بنده وکیلم شما رو با مهر و صداق معلوم به عقد آقای
❤️ دکتر هادی عظیمی در آورم ❤️
با اجازه پدر و مادرم ؛ بله
ادامه دارد …