راوی: احمدعلی قورچی

منبع: سایت روزنامه ایران
این ارشدها را ساعت ها بدون آب و غذا در آفتاب سوزناک و داغ سرپا نگه داشتند و اگر کسی بر اثر بی حالی و خستگی به زمین می افتاد سر و کارش با کابل و شلاق بود. برای زجر دادن و شکنجه روحی روانی بیشتر ظرف آب را می آوردند و جلوی این عزیزان تشنه لب خالی می کردند اما قطره ای آب به آنها نمی دادند. فقط در طول روز یک مرتبه از زیر کتک و شکنجه برای رفع حاجت آن هم برای دقایقی کوتاه می فرستادنشان بیرون و آنها مجبور بودند از آب گرم و داغ دستشویی ها رفع تشنگی کنند که بعضاً با شکم خالی آن را هم بالا می آوردند. در همین کتک زدن ها بود که یکی از ارشدها به نام *عبدالرضا آل کجباف* بیهوش شد و نگهبان ها برای بهوش آوردنش سطل آبی روی او خالی کردند، بقیه ارشدها از شدت تشنگی لباس های خیس او را لیس می زدند. بعثی ها به کتک و شکنجه وحشیانه آنها اکتفا نکردند و آسایشگاه به آسایشگاه درها را باز می کردند و اسرای اردوگاه را ۵ نفر ۵ نفر پشت هم طوری که در دو طرف آنها سربازان عراقی با کابل و شلاق و چوب قرار بگیرند به صف می کردند. سرگرد مفید بعد از وراجی و توهین که چرا نماز جماعت می خوانید؟ چرا روزه می گیرید؟ چرا تئاتر بازی می کنید؟ دستور می داد همه به صورت سجده بنشینیم بعد هم به سربازان فرمان کتک زدن بر بدن ضعیف و نحیف اسرا را می داد. یادم می آید فریاد «الله اکبر»، «یا زهرا»، «یا ابوالفضل» اسرا تمام اردوگاه را به لرزه در آورده بود که بعد از چند دقیقه دستور توقف داد و بعد گفت باید خط دهنده ها – اسامی امام جماعت ها – کسانی که تئاتر بازی می کنند و… را به ما معرفی کنید وگرنه شکنجه بیشتر می شود! همه سکوت کردند و او هم دوباره دستور سجده و کتک از سوی سربازان را داد. سربازان هم تا آنجا که توان داشتند بر سر و روی بچه ها می نواختند. در این میان معلولین و پیرمردها و افراد ناتوان هم در کنار بچه ها قربانی این دژخیمان بودند.

ادامه دارد…

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این فیلد را پر کنید
این فیلد را پر کنید
لطفاً یک نشانی ایمیل معتبر بنویسید.
برای ادامه، شما باید با قوانین موافقت کنید