راوی:حسین رحیمی
درک حال و هوای اسارت برای تازه واردها کمی سخت بود و برای عادت کردن به حال و هوای اسارت مدتی زمان لازم بود. البته خودم هم در بدو ورود همین حس و حال را داشتم.به دوستانی که همراه من وارد آسایشگاه شده بودند گفتم اینجا مثل العماره نیست و آزادی که آنجا داشتیم اینجا نداریم. چون افراد تازه وارد هنوز در حال و روز جنگ بودند و خوب شرایط اینجا با بیرون خیلی فرق می کرد برای آنها توضیح می دادم اگر می خواهید خیلی اذیت نشوید باید قبول کنید که اسیر هستید و یک سری قوانین را به ناچار باید رعایت کنید. باید را شرایط اسارت را بشناسیم و از طریق اسرای قدیمی تر با حال و هوای اردوگاه آشنا بشویم. می گفتم باید سالم به ایران بازگردیم. با این وجود اگر کسی از گروهک منافقین به اردوگاه می آمد و سخنرانی می کرد بچه ها تحمل نمی کردند . سخنرانی او را به هم می ریختند که از طرف عراقی ها با جواب خیلی خشنی روبرو می شدند ولی چون پای اصول و اعتقادات در میان بود بچه ها به هم ایرا د نمی گرفتند . چون همه تنبیه می شدیم . با این حال به طرف آفرین می گفتند و او را تحسین می کردند.
به بچه ها می گفتم در مقابل دشمن از خود ضعف نشان ندهید ، اگر این کار را انجام دهید آنها طمع می کنند. باید محکم در برابر مواضع خود ایستادگی کنید. من به همراه دوستان گاهی صحبت می کردیم و می گفتیم اینجا اسارت است و ما اسیر هستیم. نباید توقع داشته باشیم همه مثل ما فکر کنند یا تحمل کتک خوردن داشته باشند. برخی بنیه ضعیفی داشتند و در خانواده های کم جمعیت طوری پرورش یافته بودند که بسیاری از این مسائل در خانواده مطرح نشده بود و کنار آمدن با اسارت برایشان سخت بود. وظیفه داشتیم چنین افرادی را شناسایی کنیم و به آنها تا قدری که مجاز بودیم محبت کنیم.
ادامه دارد…

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این فیلد را پر کنید
این فیلد را پر کنید
لطفاً یک نشانی ایمیل معتبر بنویسید.
برای ادامه، شما باید با قوانین موافقت کنید