راوی:حسین رحیمی
کد اسارت درشت به عربی و انگلیسی روی لباس ها حک شده بود. کد من ۵۶۵۴ بود. افراد صلیب با خودکار و کاغذی که در دست داشتند می نوشتند شماره ۵۶۵۴ از فلان مورد شکایت کرد. بعد عراقی ها حسابی از خجالت بنده در می آمدند.
با وجود اینکه افراد صلیب آثار شکنجه را روی بدن دیدند و صحبتی نکردیم دوباره ما چند نفر را بردند و زیر بار کتک گرفتند. این نشان می داد آنها نمی توانند بیطرف باشند. ولی مزیتی که داشت این بود که حداقل خانواده های ما فهمیدند زنده ایم و در اسارت به سر می بریم. از طرفی پل ارتباطی بین ما و خانواده بودند و نامه های دو طرف را به یکدیگر می رساندند. همچنین زیر چتر کنوانسیون ژنو نیز قرار گرفتیم. یک بار متوجه شدم یکی از اسرا را به استخبارات برده اند. بعد از اینکه بازجویی شده بود او را اشتباه ، برای مدت کمی به بند دیگری برده بودند که آنجا با یکی دیگر از اسرا برخورد می کند و به او می گوید ما در لیست صلیب سرخ نیستیم و عراقی ها روی ما سلاح های شیمیایی امتحان می کنند. این فرد نیز به دیگران ماجرا را گفته بود، از طریق بقیه ما نیز ماجرا را متوجه شدیم و بعد از آزادی به تهران آمدیم و به گوش مسئولین رساندیم که بعضی اسرا هستند که در لیست صلیب سرخ قرار نگرفته اند و روی آنها سلاح های شیمیایی امتحان می شود. بودن صلیب سرخ حداقل این حسن را داشت که اگر اسم اسرا در لیست قرار می گرفت چند جای دیگر هم ثبت می شد و فرد اگر از دنیا می رفت و او را دفن می کردند عراق ملزم بود جنازه را تحویل خانواده اش دهد.
ادامه دارد…
روایت از جبهه تا عنبر : قسمت هفتاد و چهارم
بیمارستان الرشید بغداد : قسمت دهم
question_answer0
پنج شب و هشت سال – قسمت چهل و یکم
question_answer0
مسافران عنبر : قسمت بیست و دوم
question_answer0
درمانگران عنبر : قسمت سی و ششم
question_answer0
درمانگران عنبر : قسمت هفتم
question_answer0
اسارت : قسمت دوم
question_answer0
آخرین اعزام : قسمت سی و هفتم
question_answer0
روایت از جبهه تا عنبر : قسمت چهاردهم
question_answer0
روایت از جبهه تا عنبر : قسمت شصتم
question_answer0
بیمارستان الرشید بغداد : قسمت سی و هشتم
question_answer0