راوی:حسین رحیمی
برای نامه نوشتن به هر نفر ۴ یا ۵ کاغذ می دادند. بچه ها گاهی کاغذ های خود را افرادی که بیشتر احساس دلتنگی برای خانواده میکردند می دادند و می گفتند شما بیشتر برای خانواده و دوستانتان نامه بنویسید. بین اسرا افرادی از استان های چهارمحال و بختیاری و کهگیلویه و بویر احمد و … حضور داشتند.
می گفتند در نامه نمی توانیم کلی گویی کنیم و باید برای همه سلام بنویسیم. اگر نام تک تک افراد را نبریم و به آنها سلام نرسانیم خیلی ناراحت می شوند. حتما باید بنویسیم به فلانی پسر فلانی سلام می رسانم. رسومات خاص خود را داریم و باید به آنها پایبند باشیم. این کار کاغذ زیادی احتیاج داشت. کاغذهای خود را به این بندگان خدا می دادیم تا بتوانند اسم همه را بنویسند. اگر یک اسم جا می افتاد طرفی که بعدا نامه را می خواند ناراحت می شد و پیش خود می گفت حتما خرده حسابی بین ما پیش آمده که چنین کرده است. گاهی بچه ها پولشان را روی هم می گذاشتند و برای اسرای ضعیف و ناتوان شیر و خرما می خریدند. بعضی از آنها بی تفاوت بودند یا با بی احترامی برخورد می کردند. تعدادی از بچه ها می گفتند این افراد ضعیف و ترسو هستند و نتوانسته اند اسارت را تحمل کنند که چنین رفتارهایی از خود نشان می دهند. اما نمی دانستند که اینها معضل شدید روحی پیدا کرده اند. مرحوم ابوترابی به دوستان سفارش می کردند که حتما هوای اینگونه افراد را داشته باشند و اگر هم بی توجهی یا بی احترامی دیدند از توجه به این افراد کوتاهی نکنند.
ادامه دارد…
روایت از جبهه تا عنبر : قسمت پنجاه و پنجم
درمانگران عنبر : قسمت شصت و شش
question_answer0
خوب بد زشت در عنبر: قسمت بیست و سوم
question_answer0
کمپ هشت : قسمت شصت و دوم
question_answer0
درمانگران عنبر : قسمت نهم
question_answer0
کمپ هشت : قسمت هشتاد و دوم
question_answer0
کمپ هشت : قسمت شصت و پنجم
question_answer0
خاطرات اسارت : قسمت بیست و دوم
question_answer0
مسافران عنبر : قسمت دوازدهم
question_answer0
ورود به جبهه : قسمت چهارم
question_answer0