راوی: مرتضی تحسینی

*احترام نظامی*

یکی از قوانین حاکم بر اردوگاه، احترام نظامی به فرماندهان و افسران بود. و این زمانی اجباری شد که سرگرد مفید فرمانده شد.
روزی سرگرد به ما گفت: باید احترام نظامی به جا بیارید.
– گفتیم: ما بسیجی هستیم و این کار رو بلد نیستیم! (1)
– چیزی نیست بهتون یاد می یدم. پاهاتون رو جفت کنید و دستتون رو هم به این شکل
مقابل صورتتون قرار بدید. به همین راحتی، تموم شد و رفت.
– لااقل اجازه بدید فقط ارشدمون این کارو انجام بده! ما نمی تونیم!
– *هنا مُعَسکَر* (این جا پادگان نظامیه) و همه باید به حالت خبردار احترام کنند. نمیشه و نمی تونیم، نداریم. تفهیم شد؟
به هر بهانه ای که بود سعی کردیم دستور او عملی نشود. ولی وقتی دیدیم حرف حساب سرش نمی شود، گفتیم: در ارتش ایران بدون کلاه احترام گذاشتن، یعنی توهین و فحش دادن!
– اِ! یعنی چی اصلاً این طور نیست.
بعد عَبِد را که مسئول نگهبانان قاطع بود صدا زد و گفت: کلاه تو بردار و احترام کن!
وقتی او این کار را کرد، گفت: دیدید، اصلاً هم بی احترامی نبود! شماها هم همین کار رو انجام بدید.
ما هم به ناچار قبول کردیم.
مدت ها از این ماجرا گذشته بود و من به تازگی در آرایشگری مشغول به کار شده بودم. ماشین اصلاح که دستی بود خراب شده بود و موهای بچه ها را می کشید و اذیت شان می کرد. به همین دلیل رفتم به نگهبان گفتم: ماشین اصلاحمون خراب شده!
با عصبانیت گفت: اول احترام کن بعد حرفتو بزن.
من که دوست نداشتم
به آ نها احترام کنم گفتم: خدایا! چکار کنم؟!
یک دفعه به ذهنم آمد القاب او را با شیطنت خاصی ادا کنم. به طوری که خبردار ایستادم و گفتم: سیدی ماشین اصلاحمون خراب شده و نیاز به تعمیر داره. او هم بدون هیچ حرفی در حالی که چپ چپ نگاهم می کرد، آن را گرفت و بعد از مدت ها به من داد. اما درستش نکرده بود! به ناچار با همان، موهای بچه ها را کوتاه می کردم.

*پی نوشت:*
1. البته احترام نظامی، قواعد نظامی گری است. اما قصد او تحقیر ما بود.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این فیلد را پر کنید
این فیلد را پر کنید
لطفاً یک نشانی ایمیل معتبر بنویسید.
برای ادامه، شما باید با قوانین موافقت کنید