راوی:حسین رحیمی
در ماه مبارک رمضان عراقی ها سحری و افطاری نمی دادند و از همان وعده های غذایی که می گرفتیم برای خوردن سحری و افطار استفاده می کردیم. هر آسایشگاه یک ارشد داشت که توسط عراقی ها یا بچه ها انتخاب می شد . بچه ها مشکل خاصی با ارشدها نداشتند. ارشد آسایشگاه حالتی رهبری برای بچه ها داشت و در قبال فعالیت های بچه ها باید پاسخگو می بود. اگر آسایشگاه نا مرتب بود و بچه ها وظیفه خود را به درستی انجام نمی دادند ارشد مورد شماتت قرار می گرفت. اتفاقا کار پر دردسری بود و این طور نبود که بچه ها بخواهند برای انتخاب شدن به عنوان ارشد با هم دعوا کنند. انسان تا جایی که مسئولیت اجرایی نداشته باشد انتظاری از او نمی رود ولی در صورت پذیرفتن مسئولیت باید پاسخگو باشد. بچه ها معمولا با ارشد تعامل داشتند . از جمله مواردی که عراقی ها اکیدا ممنوع کرده بودند برگزاری نماز جماعت، تجمع یا دور هم حلقه زدن، عزاداری برای سید و سالار شهیدان، با صدای بلند گریه کردن و … بود. حتی وقتی درب را به منظور هواخوری باز می کردند می گفتند باید تک نفره یا نهایت دو نفره از درب خارج شوید. اگر چهار نفر پشت سر هم بیرون می رفتیم ایراد می گرفتند.
ادامه دارد…
روایت از جبهه تا عنبر : قسمت چهل و پنجم
خاطرات اسارت : قسمت بیست و دوم
question_answer0
خاطرات من و2920 : قسمت هجدهم
question_answer0
روایت از جبهه تا عنبر : قسمت نود
question_answer0
آخرین اعزام : قسمت چهل و یکم
question_answer0
🧿 خوب بد زشت در عنبر :قسمت پنجاه و چهارم
question_answer0
کمپ هشت : قسمت هفتاد و یکم
question_answer0
خاطرات من و2920 : قسمت بیست وششم
question_answer0
درمانگران عنبر : قسمت چهارم
question_answer0
آخرین اعزام: قسمت پانزدهم
question_answer0
درمانگران عنبر : قسمت سی و ششم
question_answer0