راوی: مرتضی تحسینی

خیاطی در اسارت
از کارهایی که در اسارت انجام می دادم، برش پارچه برای تهیه ی پیراهن، شلوار، لباس زیر و … بود. این کار زمانی اتفاق افتاد که یک روز در آسایشگاه دیدم بچه ها درحال برش دادن پارچه هستند. چون اشتباهی برش می دادند، طاقت نیاوردم و گفتم: چرا به این شکل برش می دید؟
– گفتند: مگه این شکلی نیست؟!
– نه این طوری درست درنمیاد و پارچه تون خراب میشه.
– پس چیکار کنیم؟
– بیارید پیشم تا براتون یاد بدم.
آوردند و چندتایی برایشان مدل لباس بریدم و این شروع کارم بود. بعد از آن، سرم خیلی شلوغ شده بود و سفارشات زیادی از طرف بچه ها و افرادی که از ناحیه ی دست جانباز شده بودند، داشتم. و به قولی پشت میز خیاطیم پر از پارچه های جور و واجور شده بود و این بار به آن ها نوبت چند روزه می دادم. پارچه ها که از دشداشه، لباس های بلند و لباس هایی که غیر قابل استفاده بود، تهیه می شد، پس از برش دادن کوک می زدم و برای دوخت به خیاطی می بردند و پانزده تا بیست روز تو نوبت می ماند. به همین علت بعضی وقت ها خودمان می دوختیم.
بعضاً هم آن قدر نخ کوک محکم می شد که فرد بدون دوخت، می پوشید. به طور مثال برای یکی از دوستان زنجانی، لباس زیر بریدم و کوک زدم. یکبار مرا دید و گفت: مرتضی دو و نیم ساله با کوکی که تو زدی می پوشمش!
حجب و حیای بچه ها باعث می شد که از لباس های سفیدرنگ و بدن نما به هیچ وجه استفاده نکنند. مخصوصاً موقع استحمام بنابراین به من می دادند تا از آن پیراهن، جانماز و ملزومات دیگری درست کنم.
روزی یکی از بچه ها که جوان بود و درشت هیکل، پنج، شش عدد لباس زیر سفید رنگ به من داد و با آنها برایش یک پیراهن بریدم و کوک زدم. خیلی خوب از کار درآمده بود. اما دوستان گفتند: از این پس لباس هایی که اسرا را خوشتیپ نشان می دهد بُرش ندهم.
بعد از آن هم یک بار با باقیمانده ی پارچه ای به فردی زیرِ ساعت مچی درست کردم که باز تذکر دادند و گفتند : تحسینی چیکار کردی دوباره نما دادی که!
خیاط اردوگاه، از اسرا بود. اولش یک افسر ارتشی عهده دار این کار بود به نام آقای ایران منش و همیشه با لحن خاصی می گفت: من از *آرتش* جمهوری اسلامی ایران هستم.
من هم عاشقِ *آرتش* گفتنش بودم و از او خوشم می آمد! وقتی رفت، شخص دیگری جایش آمد، که همه شان افراد خوبی بودند. و رئیس شان آقای حبیب دهقان خودشان استاد بودند و البته در زمان اسارت چند تن در خیاطی خدمت کرده بودند که گاهی اوقات چرخ خیاطی خراب می شد، به من گفتند و تعمیرش کردم. اما یک بار یکی از قطعاتش شکسته بود و دیگر کاری از دستم ساخته نبود و تا آن قطعه را سفارش دهند و بیاید، یک ماه طول می کشید و در این مدت خیاطی تعطیل بود.

ادامه دارد …

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این فیلد را پر کنید
این فیلد را پر کنید
لطفاً یک نشانی ایمیل معتبر بنویسید.
برای ادامه، شما باید با قوانین موافقت کنید