راوی : مرتضی تحسینی

*اعتراض*

طولانی شدن اسارت و دوری از خانواده خیلی طاقت فرسا و رنج آور بود و عده ی کمی از اسرا از لحاظ روحی ضعیف شده بودند و دیگر ظرفیت تحمل آن را نداشتند. به همین علت متأسفانه دست به کارهای دیگری می زدند که گاه خودزنی از نتایج آن بود. برای نمونه یکی از اسرا که هیکل تنومند و ورزشکاری داشت، درحمام انفرادی بوسیله تیغ خودتراش، از ناحیه ی حنجره و گردن، اقدام به خودزنی کرده بود. خوشبختانه با معالجه ای که انجام دادند توانست سلامتی اش را به دست آورد.
یک روز سرگرد مفید همه را در حیاط قاطع جمع کرد. بعد اشاره به آن اسیر که زخم هایش را بخیه زده بود کرد و گفت: این آقا می خواست خودش رو بکشه! آقایون من از الان به شما اعلام می کنم که ما شمارو مثل یه قطعه می دونیم که سالم باشه یا خراب برای ما فرقی نداره! به هرحال به انبار تحویلش می دیم. زنده یا مرده ی شما برای ما فرقی نداره! بعد اتیکتِ لباسش را نشان داد وگفت: ببینید رو اتیکتم اسمم نوشته شده ولی شما رو لباستون شماره دارید و چون شماره دارید مثل یه قطعه هستید! این آقا خواسته خودش رو بکشه و نمی دونسته که چطوری بکشه. اومده تیغ رو به حنجره اش زده! من الان یادش می دم که تیغ رو کجا باید بزنه! درحالی که گردنش را نشان می داد، گفت: یه رگ سمت راست گردنه و یه رگ دیگه هم سمت چپ، حالا آقای فلانی اگه قصد داری خودت رو بکُشی این دوتا رگ رو باید بزنی. یا اگه می خوای راحت تر بمیری برو طبقه دوم با سر بیفت رو زمین! خاطر جمع باش که می میری! اصلاً اذیت هم نمی شی! اگه با این کارِت می خوای منو بترسونی، من با این چیزها نمی ترسم!

ادامه دارد …

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این فیلد را پر کنید
این فیلد را پر کنید
لطفاً یک نشانی ایمیل معتبر بنویسید.
برای ادامه، شما باید با قوانین موافقت کنید