🔹 َیکی دو ماه از استخدام من در سپاه گذشت ؛ تمام پیگیری ها شده بود که در واحد بسیج دانش آموزی سپاه مشغول به کار بشم ؛
بسیج دانش آموزی در محل باشگاه جوانان انگلیس بودکه بعداز انقلاب توسط جوانان انقلابی تصرف شده بودزمانی آنجا محل عیاشی جوانان گرفتارشیاطین انگلیس بودو اکنون محل ط‌نازی و عروج الی الله بود و این وعده الهی است که می فرماید:

☘وَتِلكَ الأَيّامُ نُداوِلُها بَينَ النّاسِ

🔸من به واحد بسیج دانش آموزی نرسیدم و موافقت فرماندهی با در خواستم برای اعزام به جبهه به من رسید و دستور آمد که خود را در تیپ ۱۸ جوادالائمه ع معرفی بکنم.

🔹و حالا به عنوان فرمانده دسته گروهان سوم از گردان عبدالله تیپ جوادالائمه آماده عملیات والفجر۴ در منطقه پنجوین شده ایم و اینجا پادگان ظفر؛غرب کشور؛ایلام است

🔸قرارشد همه وسائل اضافه شون رو توی ساکاشون بزارن و تحویل تعاون بدهند ؛ دم دمای غروب بود ؛ همه ساکاشون روتحویل داده بودن
لباسای نظامی خاکی داشتم از تنم در آوردم؛توی ساک گذاشتم و لباس سبزسپاه روپوشیدم همون لباس که روی سینه چپش؛جایی که قلب آدم میتپه یه آرم متبرک و سبز رنگ و پارچه ی چسبوندن که روش نوشته

☘وَأَعِدّوا لَهُم مَا استَطَعتُم مِن قُوَّةٍ

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این فیلد را پر کنید
این فیلد را پر کنید
لطفاً یک نشانی ایمیل معتبر بنویسید.
برای ادامه، شما باید با قوانین موافقت کنید