راوی : علی اصغر سامانی
فصل 1 قسمت 2
به نام خدا
بعد از حدود 10 دقیقه انتظار داخل هلیکوپتر یک روحانی به همراه دونفر محافظ وارد هلیکوپتر شدند که حضرت حجت الاسلام والمسلمین حاج آقای خلخالی زحمت الله علیه بودند. یا ورود آنها هلیکوپتر شروع به پرواز کرد و بعد از حدود نیم ساعت به آبادان رسید پس از پیاده شدن ما را سوار وانت و بسوی خرمشهر بردند تا رسیدیم به سپاه خرمشهر ما وارد سپاه شدیم و شب را استراحت کردیم صبح روز بعد اسلحه تحویل من و بقیه دادند و هر کدام از ما را به سویی با 2یا3 نیروی آشنا یه منطقه روانه کردند . عراقی های بعثی هنوز به لب رودخانه نرسیده بودند. ما4 نفر بودیم از روی پل بردند به آن طرف رودخانه و دقیقا زیر پل کنار رود سنگر ما شد و نیروهای دیگر در نقاط مختلف مانند مسجد جامع یا داخل منازل و کوچهها مستقر بودند و مشغول دفاع از شهر ما حدود یک هفته در آنجا بودیم و درگیریها بسیار شدید بود هفته دوم اعلام کردند که نیروها. به این سوی رودخانه برگردند که توپخانه آمده و میخواهد با توپ عراقی ها را بزنند . رییس جمهور وقت بنی صدر ملعون بود . بچهها مقاومت میکردند و حاضر نبودند به عقب برگردند رفته رفته عراقی ها جلوتر میآمدند و بزرگترین سلاح در آنجا ار بی جی 7 بود خلاصه کم کم نیروها یه عقب برده شدند از روی پل در شب یا با قایق با خالی شدن سنگر ها عراقی ها جلوتر میآمدند و به ما گفتند هر چه زودتر بیایید عقب برای ما نمیتوانستند قایق بفرستند و به هیچ عنوان نمیشد از روی پل عبور کرد چون کاملا مسلط بودند ما4 نفر مجبور شدیم از لولههای نفت که زیر پل بود و به آن طرف رودخانه میرفت بالا بریم و به آن طرف رودخانه برگردیم. بعد از اینکه همه افراد برگشتند عراقی ها جلوتر آمدند تا لب رودخانه. حالا منتظر بودیم توپخانه بگوید ولی خبری از توپخانه نبود اصلأ تا آن روز فکر نکنم به نظر بنده توپی به آبادان یا خرمشهر آمده بود این هم از دیگر خیانتهای بنی صدر .
ادامه دارد …