خاطرات زنده یاد شهاب رضایی مفرد

به سمت اردوگاه

بعد از درگیری ۴ بهمن محدودیت های زیادی بوجود آوردند وبرخی ما یحتاج زندگی مانند نصف قالب صابون که سهمیه ی هر ماه بود و نصف لیوان پودر رختشویی را از ما مدت ها دریغ کردند و یا گاهی چند روز آب را قطع می کردند حتی گاهی بچه ها از آب بارانی که در آن فصل می بارید برای شستشوی خود استفاده می کردند
منطقه هم طوری بود که در مسیر ریز گردهای سرخ قرار داشت پنجره ها گردگیر نداشت و چند میلیمتر خاک کف آسایشگاه و وسایل ما می نشست نتیجه این تحریم انواع بیماری های پوستی جدید و و جود حشرات موذی مانند شپش بود این جریان چند ماه ادامه داشت وقتی دست دراز می کردیم غذا بخوریم چند شپش داخل غذا می افتاد و دیگر نمی شد غذا را خورد هر چند بعضی چشم روی هم گذاشته و می خوردند و چاره ای هم نداشتند چون درد گرسنگی کمتر از درد بهداشت نبود
یک شیشه پر از شپش کردیم و اون رو نزد خودمون نگه داشتیم وقتی افراد صلیب سرخ بعد از مدت ها به اردوگاه آمدند شپش های داخل شیشه ها را که مانند تانک چیفتن در هم می لولیدند را جلوی صلیب سرخی ها گذاشتیم در هنگام حضور مامورین صلیب مامورین عراقی باید از آنها فاصله می گرفتند تا ما حرفمان را بزنیم هر چند افراد خبر چینی را عراقی ها اجیر می کردند که ببینند ما به صلیبی ها چه می گیم تا حرف ما را به عراقی ها منتقل کنند اما من پی همه چیز را به تنم مالیده بودم مامور صلیب سرخ با دیدن شیشه شپش ترسید و خود را عقب کشید گفتم چرا می ترسی این شپش است و به عربی به آن گمل می گویند ماه هاست ما با اینها در حال زندگی هستیم بعد از رفتن مامورین صلیب سرخ کم کم وضع به روال عادی بر گشت اما این زمانی بود که ما مدت ها بود با زندگی با جانوران موذی مانند شپش ،ساس،کک،و مگس عادت کرده بودیم

ادامه دارد .…

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این فیلد را پر کنید
این فیلد را پر کنید
لطفاً یک نشانی ایمیل معتبر بنویسید.
برای ادامه، شما باید با قوانین موافقت کنید