راوی : مجید شایان

اواسط اسفند ماه ۱۳۶۱ کم کم مجروحان عملیات والفجر مقدماتی بهتر می شدند و مسئولیت ها را در آسایشگاه ها می پذیرفتند.

مرحوم کریم یزدی نژاد یک روز به من گفت: امشب سخنرانی اخلاقی داریم ، شب ساعت ۹ بعد از شام پُشت پنجره با آینه فلزی نگهبان بودم تا عراقی ها از اردوگاه بیرون رفتند ، به برادر یزدی نژاد اطّلاع دادم و برادر سیّد کمال موسوی از پاسداران مجلس اهل تهران ( مجموعه سخنرانی در مورد قساوت قلب و عوامل آن) را شروع نمودند .

نیم ساعتی که از سخنرانی گذشت ، عبدالرّحمن و یک نگهبان دیگر به نام ژله ( مرتب موقع حرکت تکان می خورد) ، وارد اردوگاه شده و به سمت قاطع ۲ آمدند ، من هم سریع به همه اعلام کردم: که نگهبان ها آمدند و همه حالت عادی خود را حفظ نمودند و ۲ یا ۳ نفر هم در وسط آسایشگاه مشغول قدم زدن شدند .
با رفتن نگهبان ها ادامه سخنرانی ۲۰ دقیقه طول کشید و همه به کارهای شخصی خود پرداختند ، و در ضمن قران چون کم بود نوبتی شده بود و هر اسیر در شبانه روز نیم ساعت سهمیه قران خواندن داشت ، بعضی ها تا صبح بیدار می ماندند تا یک ساعت یا یک ساعت و نیم قران بدون ترجمه بخوانند قران با ترجمه هر آسایشگاه یک جلد ( ترجمه استاد الهی قمشه ای ) داشتیم که هفته ای یک بار نوبت هر اسیر به مدّت ۳۰ دقیقه می رسید که مطالعه نماید .
کتاب های عربی و انگلیسی و فارسی هم در آخر آسایشگاه(کتابخانه) بسیار کم بود و برادر امیر فنایی ( مسئول کتابخانه آسایشگاه ۹) بود اهل اندیمشک که بعدها مسئول کتابخانه قاطع ۲ شد . نوبت قران ها هم توسّط ایشان اجرایی می شد .

ادامه دارد …

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این فیلد را پر کنید
این فیلد را پر کنید
لطفاً یک نشانی ایمیل معتبر بنویسید.
برای ادامه، شما باید با قوانین موافقت کنید